نانسی چودروف
نانسی چودروف – نویسنده- روانکاو و جامعهشناس فمینیست آمریکایی است- کتاب مشهور او بازتولید مادری -۱۹۷۸- نام دارد- چودروف شکل گیری هویت جنسیتی را از درون شناخت پویشهای روانی خانواده و روابط ابژهای کودک با مادرش میداند- چودوروف نظریههای سنتی روابط ابژگانی و روایت فرویدی رشد هویت جنسیتی را بازنگری کرد
زندگی نانسی چودروف
نانسی چودروف نویسنده- روانکاو و جامعهشناس فمینیست در 20 ژانویه 1944 در آمریکا متولد شد. کتاب مشهور او بازتولید مادری -۱۹۷۸- نام دارد.
نانسی چودروف شکل گیری هویت جنسیتی را از درون شناخت پویشهای روانی خانواده و روابط ابژهای کودک با مادرش میداند. نانسی چودروف نظریههای سنتی روابط ابژگانی و روایت فرویدی رشد هویت جنسیتی را بازنگری کرد. او نظریات خود را برپایه کارهای کارن هورنی و ملانی کلاین- تالکوت پارسونز- و روانکاوان مکتب فرانکفورت بنا نهاد. تمرکز بحث چودوروف از پدر و عقده اودیپ به مادر و مرحله پیشااودیپی منتقل شده است.
نانسی چودروف یکی از مهمترین عوامل سلطه مردانه را این میداند که پرورش کودکان برعهده مادر است. چرا که زنانی که مادر میشوند و -مردانی که مادر – پرورش دهنده کودک – نمیشوند- دخترانی به وجود میآورند که میل به مادر بودن دارند و پسرهایی به وجود میآورند که مردانگی برایشان به معنای برتری مردانه است و ظرفیتها و نیازهای پرورشدهندگی در آنها سرکوب و محدود میشود. بنابراین نابرابری جنسی امری جامعهشناسانه و روانشناسانه محسوب میشود نه امری -طبیعی- و زیستشناسانه. که در هر نسل بازتولید میشود. نتیجه اجتماعی این رویکرد- سازماندهی وظایف والدین به گونهای است که این وظایف میان زنان و مردان تقسیم شود.
موضوع مطالعات چودوراو در کتابهای بعدیاش -مانند مجموعه مقالههای فمینیسم و نظریه روانکاوی -۱۹۸۹- بر تحولات اجتماعی و تفسیر تفاوتهای میان زنان -مثلا نژاد- طبقه و قومیت- چندصدایی روایتهای زنان- و تکثر هویتهای اجتماعی- روانشناسانه و فرهنگی زنان کرده است که در پاسخ نقد ماتریالیستها مبنی بر اینکه -روانکاوی فاقد خصوصیت تاریخی و فرهنگی است- است و دیگر این بحث که سلطه مذکر علت واحدی دارد- و اینکه تفاوتهای جنسیتی همواره درگیر مناسبات مبتنی بر نابرابری هستند را پیگیری نمیکند.
نانسی چودروف
نظریه چودروف
نانسی چودروف از روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگی های زنانه- به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه- ضعف اخلاقی و منشی زنان تاکید می کرد- چودروف بر جنبه های مثبت ویژگی های سنتی زنانه و از سوی دیگر- ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورش دهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی- از آنجا که اولین مرحله جامعه پذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد- کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند- ولی در ادامه- پسر ناگزیر می شود با همانندسازی با پدر- نقش های مردانه را پذیرا شود. در طی فرایند جامعه پذیری- مادران پسران خود را تشویق می کنند که از آنان جدا می شوند و به آنها کمک می کنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است- اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچه داری موجب می گردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزش ها و ویژگی های رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد- به صورت همانندسازی موقعیتی- یعنی همانندسازی با نقش های مردانه پدر به عنوان مجموعه ای از عناصر انتزاعی در آید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر- او- هم ابعاد زنانه خود را سرکوب می کند و هم یاد می گیرد که زنانگی را کم ارزش بداند- اما در مورد دختر بچه ها- همانندسازی شخصی با مادر می تواند تا تکمیل فرایند یادگیری هویت زنانه و نقش های وابسته به آن تداوم یابد و این شخصی بودن را حضور مادر در کنار دختر در طی این فرایند تضمین می کند.
از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعه پذیری آن است که دختران درجه ضعیف تری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه می کنند- از این رو مرزهای خودی را به طور انعطاف پذیرتری توسعه می دهند که این امر پیش شرط های روان شناختی برای باز تولید فرودستی زنان نسبت به مردان را فراهم می آورد. در نتیجه- تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید می شود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی می کنند و از بدری کردن خودداری می ورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان می نمایند.
نظریه چودروف علی رغم نفوذ قابل توجه خود- از نقد منتقدان به دور نمانده است. پیش از هرچیز باید به جرح و تعدیل هایی اشاره کرد که خود او در دهه 1990 در نظریه اش اعمال کرده است. او پیشتر مدعی شده بود پسرانی که با شخص پدر همانندسازی می کنند- انعطاف پذیرتر از آنهایی هستند که به دلیل عدم حضور پدر- تنها بر کلیشه های فرهنگی نقش پدری تکیه می کنند- ولی شواهدی که خود وی در نوشته های جدیدش به آنها استناد می کند- نشان می دهند که پدران بیش از مادران- هویت جنسی سنتی را در کودکان ایجاد می کنند. چودروف اینک برای زنانگی- مردانگی و جنسیت- تعریف هایی چند جانبه تر ارایه می دهد و واکنش های محتمل افراد نسبت به تربیت اولیه خودشان را به جای آنکه در دو الگوی کلی خلاصه کند- متعدد تشخیص می دهد.
نانسی چودروف
بعضی منقدان چودروف- اطلاعات مربوط به غیبت پدر از خانه را متناقض دانسته اند- مثلا کودکان دور از پدر که افزون بر مادر- با عمه ها و مادربزرگ ها زندگی می کنند- از کودکانی که تنها با مادران خود زندگی می کنند بهترند- لذا به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به عنوان مشکل اصلی- تاکید کرد. همچنین در مورد نقش پدر در تربیت فرزندان- تحقیقات نظام مند به قدری کم انجام شد که به جز حدس و گمان سخن چندانی برای گفتن وجود ندارد.
ادعاهای کلی نگر در مورد دوره اودیپی و دوره پیش از آن و غفلت از اینکه این مراحل- به زمان و مکان خاص -دوران جدید و جوامع غربی- اختصاص دارند و نیز مبنا قرار دادن شکل واحدی از خانواده- یعنی خانواده هسته ای- سفید پوست و متعلق به طبقات متوسط و سرمایه دار به عنوان الگوی تمام انواع خانواده- از انتقادات دیگری هستند که بر این نظریه وارد شده اند.
منبع :
www.ghadeer.org
ویکی پدیا
انجمن اجتماع اندیشه - تمامی انجمنها ]...
ما را در سایت انجمن اجتماع اندیشه - تمامی انجمنها ] دنبال می کنید
برچسب : نانسی,چودروف, نویسنده : piuc بازدید : 358 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 14:48