خاقانی – About Khaghani

ساخت وبلاگ
خاقانیخاقانی

خاقانی با نام کامل افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی – از جمله نامدارترین شاعران ایرانی و بزرگ‌ترین قصیده سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید- از القاب مهم وی حسان العجم است- آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است

زندگینامه خاقانی

افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شروانی در سال ۵۲۰ -قمری- در شهر شروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره‌های موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیب‌الدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی‌الدین عمر طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایه حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلا گنجه‌ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می‌برد- کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلا وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب -خاقانی- بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه- و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.

در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد- و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به -حبسگاه شروان- گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازه سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفهالعراقین بود. در راه سفر به بغداد- از ایوان مداین گذر کرد و قصیده غرای خود را درباره آن ساخت.

در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد- و آنچنانکه از قصیده‌های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی‌آید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزند بیست ساله خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصایب دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می‌برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرهالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته‌اند.

شروان- زادگاه خاقانی

زبان محاوره مردم اران و شروان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران- گونه‌ای از زبان پهلوی -یا فهلوی- بوده است. جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: -مردم بردعه -مرکز قدیم اران- به ارانی سخن می‌گویند-. مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در باره آن زبان دارد و می‌گوید: -در اران به ارانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است- و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.- اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را -فارسی ارانی- نامیده‌اند -در برابر فارسی دری-. آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران- و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران- موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.

اما مهم‌ترین ویژگی نزههالمجالس تا آنجا که به تاریخ ادبیات ایران مربوط می‌شود- ضبط و حفظ آثاری از حدود ۱۱۵ شاعر از شمال‌غرب ایران- از اران- شروان و آذربایجان است که دیوان‌های آنها از بین رفته‌است. از این رو- نزههالمجالس آیینه‌ای از محیط ذوقی و ادبی و فرهنگی آن نواحی در قرن هفتم- و نموداری از حوزه گسترده زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. کاربرد فراوان تعبیرهای گفتاری در رباعی‌های نزههالمجالس- موجب شده که تاثیر زبان پهلوی شمال‌غربی که زبان گفتاری مردم بوده‌است به‌روشنی قابل مشاهده باشد.
برخلاف شاعران اهل دیگر مناطق ایران در آن دوران که غالبا از طبقات بالای جامعه چون ادیبان- دیوانیان و دبیران بودند- در نواحی شمال غرب ایران بسیاری از شاعران از مردم عادی و پیشه‌وران و کارگران بودند و نام‌های آنها چون سقا- عصفوری -گنجشک‌فروش- سراج- جاندار- لحافی و نظایر آن گواه این امر است. این شاعران غالبا تعبیرهای محاوره‌ای را در شعر خود به کار می‌بردند و از این طریق بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی خاص آن سامان را در اشعار خود به یادگار گذاشته‌اند. علاوه بر این- وجود آگاهی‌هایی از آداب و رسوم- زندگی روزمره- پوشاک- بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم در آن دوران از جمله فواید جانبی نزههالمجالس است.

شروان در زمان خاقانی- زیر نظر شروانشاهان بوده است. نیاکان شروانشاهان- عرب‌تبار بودند- اما با وصلت با خاندان‌های محلی- از قرن دهم میلادی به بعد- شروانشاهانه هویت ایرانی گرفتند و اصلیت خود را به ساسانیان می‌رساندند.
خاقانی شروانی – از بزرگ‌ترین شاعران ایران در قرن ششم است. وی به‌خصوص در قصیده- صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کم‌نظیری در ترکیب‌سازی و مضمون‌پردازی برخوردار است. خاقانی علاوه بر دیوان- صاحب منظومه‌ای به نام تحفهالعراقین و نیز اثر دیگری به نام منشآت است که در برگیرنده نامه‌های اوست. زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارت‌های مختلف برمی‌آید- شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کر است و در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و تذکره‌ها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده است- و اینکه بعضی از تذکره‌نویسان متاخر زادگاه او را به‌صورت -شیروان- ذکر کرده‌اند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را می‌توان به‌عنوان شاهد نقل کرد:

عیب شروان مکن که خاقانی هست از آن شهر کابتداش شر است
عیب شهری چرا کنی بدو حرف کاول شرع و آخر بشر است

شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسله شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر- و دست به دست گشتن‌های ان میان ایران و عثمانی ظاهرا ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانه‌های خالی از سکنه آن را دیده‌اند. اما شیروان وطن زین‌العابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.

آثار خاقانی

قصاید و غزلیات خاقانی با تصحیح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس تهران در سال ۱۳۹۰ در ۸۸۰ صفحه منتشر شده است. این اثر شامل ۹۴۴۷ بیت قصیده و ۳۸۵۳ بیت غزل است. کشف الابیات و واژه نامه نیز بدان پیوست شده است.

دیوان- شامل قصاید- ترجیعات- مقطعات- غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح سید ضیاءالدین سجادی در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده بود.
تحفهالعراقین- مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تالیف شده است. تحفهالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و -عراقین- است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفهالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن- چندین نسخه معتبر از تحفهالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین -با عنوان ختم‌الغرایب- تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.

منشآت خاقانی- چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته- و غالبا مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آنها هست.
قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر- نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.
تاثیر هنر خاقانی بر حافظ

بنا به وجود مضامین و تعابیر همانند در اشعار خاقانی و حافظ و سعدی و نیز با توجّه به پاره‌ای از غزلیات هم‌وزن و هم قافیه آن‌ها می‌توان نگرش این دو شاعر بزرگ را به دیوان خاقانی نتیجه گرفت. به عنوان نمونه می‌توان موارد زیر را شاهد آورد:

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت       ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

خاقانی

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟     بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت؟

حافظ

داده‌ام صدجان بهای گوهری در من یزید      ور دوعالم داده‌ام- هم رایگان آورده‌ام

خاقانی

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق      اهل نظر معامله با آشنا کنند

حافظ

تاکی از قصه‌های بدگویان        قصه‌ها پیش داور اندازیم

خاقانی

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد     بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

حافظ

هرلحظه هاتفی به تو آواز می‌دهد     کاین دامگه نه جای امان است- الامان

خاقانی

به کمندی درم که ممکن نیست        رستگاری به الامان گفتن

سعدی

خاقانی و نظامی

از معاصران خاقانی میان او و نظامی گنجوی بسبب قرب جوار رشته‌های مودت مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت- نظامی در رثایش چنین سرود:

به خود گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی

خاقانی‌پژوهی

از زمان خود خاقانی- تلاش برای دریافت و درک شعر او وجود داشته‌است و شروح گوناگونی از دیرباز که بر شعر خاقانی نوشته‌اند وجود دارد. از برجسته‌ترین خاقانی پژوهان ایرانی سید ضیاالدین سجادی می‌باشد. وی منقح‌ترین دیوان را از خاقانی به چاپ رسانده‌است. همچنین فرهنگ اصطلاحات خاقانی نیز از وی چاپ شده‌است. از دیگر خاقانی پژوهان می‌توان به میر جلال الدین کزازی- معصومه معدن‌کن و نصرالله امامی اشاره کرد.

نمونه اشعار

خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روند زاغ اند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند بادام از آن خرد که ترازو کند ز پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست

از قصیده ایوان مداین

هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن هان ایوان مداین را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف به دهان آرد گویی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وز دیده زکاتش ده گرچه لب دریا هست از دجله زکات استان
گر دجله درآموزد باد لب و سوز دل نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مداین را در سلسله شد دجله- چون سلسله شد پیچان
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون گامی دوسه بر ما نه و اشکی دوسه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به دردسر از دیده گلابی کن دردسر ما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی جغد است پی بلبل- نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم- این رفت ستم بر ما بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گویی که نگون کرده ست ایوان فلک‌وش را حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان

در اشتیاق وفا

راه نفسم بسته شد از آه جگرتاب کو همنفسی تا نفسی رانم از این باب از همنفسان نیست مرا روز از آن سانک بر روزن من هم نرود صورت مهتاب بی همنفسی خوش نتوان زیست به گیتی بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب امید وفا دارم و هیهات که امروز در گوهر آدم بود این گوهر- نایاب جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب آزرده چرخ ام نکنم آرزوی کس آری نرود گرگ گزیده زپی آب امروز منم روز فروخته شب خیز سرگشته از این بخت سبک پایِ گران خواب سوزنده و دل مرده تر از شمع به شبگیر لرزنده و نالنده تر از تیر به پرتاب گرم است دمم چون نفس کوره آهن تنگ است دلم چون دهن کوزه سیماب از حادثه سوزم که برآورد ز من دود وز نایبه نالم که فروبرد به من ناب بیمارم و چون گُل که نهی در دم کوزه گه در عرق ام غرقه و گه در تبم از تاب چون زال به طفلی شده‌ام پیر ز احداث زآن است که رد کرده احرارم و احباب خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق سیمرغ- غم زال خورد گر نخورد باب همّت به سرم کرد که جاه آمد مپذیر عزلت به دلم گفت که فقر آمد دریاب مگزین درِ دونان چو بود صدر قناعت منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب

مقام شاعری خاقانی

خاقانی از سخنگویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجه اول از قصیده‌سرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیده او پدیدار است.

به بیان بدیع‌الزمان فروزانفر: -می‌توان گفت که بسیاری اطلاع و احاطه خاقانی بر لغات عربی و فارسی و اصطلاحات فلاسفه و اطباء و دقت ادبی او در ترکیب الفاظ سبب پوشیدگی آرا و افکار ساده وی گردیده- چندان که گمان می‌رود مضامین ابیاتش نیز سراسر پیچیده و فکر او از حد طبیعی بیرون است- و این خیال اگر هم در قسمتی از ابیات او با واقع مطابقت کند ولی در بسیاری از آن با حقیقت سازگار نیاید-.

دیوان خاقانی از منظر مقام سخنوری و توانایی- از پیچیده‌ترین دیوان‌هاست و به همین سبب- در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش‌ها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاه‌شناسی و داروشناسی بود- نجوم- تاریخ- قرآن‌شناسی و حدیث‌شناسی دارد- و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح -صنعت شعر- به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقانی بدرستی پی‌ببرد.
شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر- نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

خاقانی از بلندپایه‌ترین شاعران پارسی‌گوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. شاعران بلندپایه‌ای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نموده‌اند. هم اکنون بسیاری از خیابان‌های ایران به نام این شاعر بزرگ نام گذاری شده‌اند که از جمله آنها می‌توان خیابان خاقانی در شهرستان ساری را نام برد.

مرگ خاقانی

ولادت او را در سال -۵۲۰ هجری قمری- در شروان یا شیروان دانسته‌اند- وی در سال -۵۹۵ هجری قمری- در شهر تبریز درگذشت- برابر با -۱۱۲۰ میلادی -۱۱۹۰ میلادی-.

منبع :

ویکی پدیا

بیوگرافی ها

انجمن اجتماع اندیشه - تمامی انجمن‌ها ]...
ما را در سایت انجمن اجتماع اندیشه - تمامی انجمن‌ها ] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piuc بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 0:49